.:خاطرات روزانه:.

داستان واقعی زندگی من

.:خاطرات روزانه:.

داستان واقعی زندگی من

یک اتفاق و شاید جدایی

همین عصر بود که آن شدم. دیدم اونم آن شد. براش شکلکی از یاهو رو فرستادم که دندون های اون بیرون هست.  تندی شکلک عصبانی رو برام فرستاد  و نوشت: این دومین باری هست که یک ... منو اد میکنه!

با فرستادن شکلک تعجب به اون نشون دادم که از این قضیه سر در نمیارم. ولی اون در نهایت بی شرمی نوشت: اعتراف کن و برام آف بذار.

خیلی خورد تو ذوقم. آخه من کاری نکردم که بخوام اعتراف بکنم، یعنی چی؟

خیلی عصبانی شدم و حالا هم خیلی عصبانی هستم.

چون در این کار بی تقصیر هستم و هیچ اطلاعی از جریانی که اتفاق افتاده ندارم، یه پیغام براش گذاشتم با این مضمون: متاسفم. چون هیچ خبری از موضوع ندارم و نمیدونم کار کی هست، پس تا روزی که معذرت خواهی نکنی یک کلمه حرف باهات نمیزنم.

 

آدم باید برای خودش ارزش قایل باشه. در هر رابطه ای هم اگه اعتماد یک طرفه باشه هیچ سودی نصیب کسی نخواهد شد. درست مثل من خر.

این همه صاف و صادقانه از زندگیم براش نوشتم همه رو آب برد.

نظرات 2 + ارسال نظر
شاسوسا چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:07 ب.ظ http://shasusa.blogsky.com

از پست الانتون بر می آد که خیلی عصبانی هستی
شاید سو تفاهمه اما عشق چیزی مثل کشک و دوغه

زهرا چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:29 ب.ظ http://zahrajoonam.blogsky.com

سلام.طاعات و عبادات قبول باشه.وبلاگ جالبی دارین.خواستین به من هم سر بزنین.ممنون.موفق باشین.بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد