.:خاطرات روزانه:.

داستان واقعی زندگی من

.:خاطرات روزانه:.

داستان واقعی زندگی من

راهنمایی ۳

راهنمایی ۳

سوالی که هر چند وقت یکبار ذهن منو به خودش مشغول میکرد این بود که: چرا به جـ ـنـ ـس مخالف هیچ گرایشی ندارم و بلکه برعکس به جـ ـنـ ـس موافق خودم کمی متمایل هستم؟

البته نه اینکه از زن ها بدم بیاد، بلکه برعکس دیگران خیلی رود با اونها دوست میشدم و در جمع اونها پذیرفته میشدم ولی هرگز تمایلات جـ ـنـ ـسـ ـی نسبت به اونها نداشتم و اگر یه دختر لـ ـخـ ـت تو بغل من قرار میگرفت کمترین احساسی نسبت به اون نداشتم.

اون موقع هم مثل الان نبود که با بدست آوردن آگاهی از راه اینترنت و مـ ـاهـ ـواره، آدم از چیزی سر در بیاره.

> باز هم خاطره ای بد <

من و یکی از دوستان دو نفری توی یه نیمکت کنار هم بودیم. تو کلاس ما پسری بود به اسم " فرهاد مرادی " ( باز هم مرادی ) که نیمکت آخر مینشست. هیچ رابطه ای با اون نداشتم و دوستی ما در حد سلام و علیکی بیش نبود. کم کم رفت و آمد اون به نیمکت ما آغاز شد. گاهی چند دقیقه ای مینشست و میرفت و گاهی هم یه زنگ و یا تموم ساعت درس رو پیش ما بود.

همیشه عادت داشتم کنار دیوار بشینم چون اون تنها کسی بود که منو آزار نمیداد. فرهاد هم وسط کنار م مینشست.

اوایل کاری به من نداشت ولی کم کم شروع به کار کرد. دستش رو روی ران من میگذاشت و یا ران خودش رو زیر ران من مینداخت طوری که پای من روی پای اون قرار میگرفت و حالتی بود که انگار پاهای ما توی هم قفل میشد و ( با عرض معذرت ) احساس میکردم کـ ـیـ ـرش رو راست میکنه و به ران من میماله. وقتی کنارم مینشست، رنگم مثل گچ سفید میشد و سر تا به پا خیس عرق میشدم. چه کار شرم آوری. هر وقت هم پای خودم رو از روی پای اون بلند میکردم و یا طوری مینشستم که نمیتونست پاشو زیر پای من ببره از پشت با لگد به پای من میزد تا پاهای من جلو بره و اون به مقصودش برسه.

از خودم متنفر میشدم، احساس بدی داشتم. به این فکر میکردم که چرا این بلاها باید سر من بیاد. هر وقت این کار رو میکرد دیگه هیچی حالیم نمیشد. همش به این فکر میکردم که نکنه کسی منو در اون حالت ببینه.

هیچ راه فراری هم نداشتم. نمیتونستم به دوستم هم چیزی بگم. هیچ قدرتی هم در خودم نمیدیدم تا از خودم دفاع کنم.

باید میسوختم و میساختم. گاهی پس از اینکه به خونه میرسیدم دور از چشم اهل خونه آروم گریه میکردم.

احساس تنفر من نسبت به جـ ـنـ ـس پسر روز به روز شدید و شدید تر میشد و این به خاطر آزارهایی بود که از هر روز از دست اونها میکشیدم.

یه دوست داشتم به اسم " عبدالله یلوه " که اون هم از همکلاسی های دوران راهنمایی بود. هر چند یکی دو بار با هم درگیری پیدا کردیم ولی هرگز مثل دیگران منو اذیت نکرد. گاهی گیر میداد که: باید بذاری ببینم کـ ـیـ ـرت چقدر هست؟! اونم سر کلاس!

من هم هی میگفتم: بابا پدرت خوب مادرت خوب دست بردار. ولی اون گوشش بدهکار نبود و هی دستش رو دراز میکرد و به مال من دست میزد و گاهی مال خودش رو هم راست میکرد و میگفت: تو به مال من دست بزن منم به مال تو دست میزنم!

چون در این حالت یه بده بستونی در کار بود، با احتیاط این کار رو میکردم و در واقع از این کار لذت میبردم.

عبدالله هم خیلی خوشگل بود و بهش میگفتن " پشی چو " که به کردی یعنی " چشم گربه ای ". واقعا چشمهای اون مثل چشمهای گربه بود " خاکستری براق ". از اینکه به خونه اونها رفت و آمد داشته باشم، واهمه ای نبود چون اصلا آزاری از سوی اون به من نرسید.

کارم شده بود درس خوندن و خونه نشستن. از بیرون رفتن از خونه ترس داشتم. فکر میکردم همه مثل گرگ های گرسنه ای هستن که قصد دریدن منو دارن و به واقع هم همینطور بود.

تو خونه به من گیر میدادن که: از اینکه اینقدر خونه هستی خسته نمیشی؟ و من درس رو بهونه میکردم.

چه جوابی داشتم به اونها بدم؟ هیچ.

ادامه دارد.

 

کات: امروز آن بودم. یکی از دوستان قدیمی هم آن بود. کمی با هم چت کردیم. مثل اینکه اون هم به درد من دچار شده بود. نوشت: اگه بشه الان میام سری بهت میزنم.

اومد و با هم در مورد مشکلی که برای هر دوی ما پیش اومده با هم صحبت کردیم.

واقعا هم همینطور هست. همه آدم رو تا وقتی میخوان که بهت احتیاجی داشته باشن و پس از اون هزار و یک بهونه واهی میارن تا تو رو دک کنن.

... براش نوشتم: چرا هیچ اطلاعاتی از کسی که میگی تو رو اذیت میکنه به من نمیدی؟

و حالا دارم به این نتیجه میرسم که اینها همش یه مشت چرت و پرت بودن که به من تحویل داد و جریان از یه قرار دیگه هست.

من که هیچ گناهی ندارم پس اونو به خدا واگذار میکنم و امیدوارم خدا این نامردی ای که اون در حق من کرد رو بی جواب نگذاره.

میخوام از نو یه زندگی نو برای خودم بسازم. من که به تنهایی عادت کردم و اونو بیشتر از هر کسی دوست دارم.

" م.ر " برای همیشه مرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد