-
۱۳۸۷۱۰۱۳
جمعه 13 دیماه سال 1387 19:37
* صبح ده و نیم از خواب بیدار شدم. پس از خوردن صبحانه رفتم حموم. پس از نهار هم رفتم خونه خواهر. ماشین پراید رو با یه PK عوض کردن. * هوا خیلی سرد هست. اصلا نمیشه از خونه بیرون رفت. سر ظهر که بیرون رفتم از سرما یخ زدم. * خط " همراه اول " رو دادم خواهر. اس ام اس فارسی اون ده تومان هست ولی به چه درد میخوره که تو...
-
مطلبی که به علت آن روزنامه ؛کارگزاران؛ توقیف شد
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 23:12
در لینکی که در زیر قرار داده شده مطلبی که باعث شد روزنامه ؛ کارگزاران؛ توقیف شود با رنگ آبی هایلایت شده است لینک تصویر
-
۱۳۸۷۱۰۱۲
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 19:47
* امروز حدود یه ربع به ده بود که از خواب بلند شدم. پس از خوردن صبحانه مثل هر روز نشستم پای نت و گشتی تو وبلاگ های دوستان زدم و میل ها رو چک کردم و قبل از اون رفتم برای مادر ماست گرفتم تا توی کوکو بریزه. خواهر س هم بیرون رفت. خط ایرانسل دایمی رو دادم ببره بفروشه ولی کسی نخریده بود. بعد از نهار باز هم مثل هر روز کمی...
-
شروعی دوباره
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 14:58
با سلام و تبریک سال نو میلادی من برگشتم. البته همیشه بوده و خواهم بود منظورم اینه که برگشتم به بلاگ اسکای تا از خاطرات روزانه خودم بنویسم
-
نامرد و نازن
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 18:32
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نمیدونم ولی احساس میکنم همه اینطور هستن، زن و مرد نداره. به نظر من " مرد " بودن یه واژه نسبی هست و هرگز یک مرد کامل پیدا نمیشه. هر کسی ممکنه یه لحظه مرد باشه و لحظه بعد یک حیوان کثیف. از مرد جماعت خیلی نامردی دیدم. نمیدونم آیا زن ها هم اینطور هستن؟ آیا در...
-
راهنمایی ۳
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 23:04
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 راهنمایی ۳ سوالی که هر چند وقت یکبار ذهن منو به خودش مشغول میکرد این بود که: چرا به جـ ـنـ ـس مخالف هیچ گرایشی ندارم و بلکه برعکس به جـ ـنـ ـس موافق خودم کمی متمایل هستم؟ البته نه اینکه از زن ها بدم بیاد، بلکه برعکس دیگران خیلی رود با اونها دوست میشدم و در جمع...
-
راهنمایی ۲
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 22:35
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 راهنمایی ۲ یادم نیست ولی فکر کنم سال دوم راهنمایی بود که اون اتفاق وحشتناک و بد افتاد. تو کوچه روبروی ما پسری بود به اسم " احمد مرادی ". خیلی از من هیکل گنده تر و پر تر بود. آدم شری بود. اونم تو مدرسه ما بود ولی با هم تو یه کلاس نبودیم. پس از مدتی با من...
-
دنیای نامردان
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 15:58
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی نمی یابی نشان هرگز، تو از عشق و جوانمردی برو بگذر از این بازار از این مستی و طنازی اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
-
راهنمایی ۱
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 23:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 راهنمایی ۱ قبل از راهنمایی و وقتی میخواستم برم کلاس پنجم، یک مورد عمل جراحی داشتم. قضیه از این قرار بود که: از روزی که به دنیا اومدم یکی از بـ ـیـ ـضـ ـه های من شکمی شده بود و به قولی بالا رفته بود. قبل از رفتن به مدرسه باید عمل میشدم ولی به علت سهل انگاری پدر و...
-
یک اتفاق و شاید جدایی
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 20:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 همین عصر بود که آن شدم. دیدم اونم آن شد. براش شکلکی از یاهو رو فرستادم که دندون های اون بیرون هست . تندی شکلک عصبانی رو برام فرستاد و نوشت: این دومین باری هست که یک ... منو اد میکنه! با فرستادن شکلک تعجب به اون نشون دادم که از این قضیه سر در نمیارم. ولی اون در...
-
تولد
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 09:11
تولد سال هزار و سیصد و شصت بود که از مادر متولد شدم، پس از چهار خواهر و یک برادر و شدم بچه آخر خانواده. پدرم کارگر ساده ساختمانی و مادرم خونه دار بود. روزها از پی هم گذشتن و کم کم بزرگ شدم. خیلی خوشگل و تپل بودم. همه دوست داشتن منو بغل کنن و لپ های منو بکشن و یا با من بازی کنن. خیلی تو دل برو بودم. اون روزها جنگ بود و...
-
بزودی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 16:22
سلام. بزودی با نوشتن داستان زندگی خودم کارم رو شروع خواهم کرد.